زندگی گربه ای

فلفل، و در ستایش زندگی گربه ای

فلفل رو از دو ماهگی داریم، وقتی تازه مادرش رو در یک تصادف توی اکباتان از دست داده بود، و الان دیگه رسما شده عضوی از خانواده‌مون (صاحابِ خونه درواقع!)

اوایل خیلی با شک و تردید اوردیمش و تا یکی دو ماه اول هم چند بار تا مرز غلط کردن پیش رفتیم به خاطر دردسرهاش.
ولی حالا میگم اگر من مشاور یا روانکاو بودم به بیمارهام توصیه می‌کردم «یه گربه به سرپرستی قبول کنید، و در کنار مسئولیت‌ها و دردسرها و شیرینی‌هاش، آگاهانه مشاهده‌ش کنید و ازش یاد بگیرید.»

به نظرم جذاب‌ترین ویژگی گربه، کیفیت نوع بودنش در لحظه‌ست (که خب این هم از ساختار مغزش و سهم کوچک پریفرانتال کورتکسش میاد که کلا خیلی درگیری فکری نداره در زندگیش!). نه در حسرت گذشته‌ست نه نگران آینده. با توجه به شرایط و امکاناتی که داره با کیفیت‌ترین نوع بودن خودش رو زندگی میکنه: درد و خوشی همیشه توامان هست، چه شرایط بهتر شد چه بدتر، تو بهترین زندگی ممکن رو بکن! مثل اغلب ما انسان ها درگیر دغدغه‌ها و ارزش‌های مزخرف هم نیست.

امروز که یه گوشه لم داده بود و داشت از تک‌تک لحظاتش لذت میبرد صدام کرد و گفت اصلا می‌خوای خلاصه کل قضیه رو برات بگم انقدر توو کفم نباشی؟
«به جای افسوس روزهای رفته و امید به روزها و زندگی بهتر، همین حالا بهترین زندگی که میتونی رو بکن! ؛)»
بعدشم رفت روی صندلی نشست و آفتاب گرفت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *