اخیرا به لطف دوستانم در انتشارات آریانا قلم شانس این را داشتم که قبل از چاپ ترجمه فارسی کتاب خوش نام سختی کارهای سخت (The Hard Thing About Hard Things) نوشته بِن هاروویتز (Ben Horowitz) از خواندن آن لذت ببرم. کتاب سختی کارهای سخت با موضوع راه اندازی و هدایت کسب و کار نوشته شده ولی نه از مراحل راه اندازی کسب و کار صحبتی می کند و نه یک نسخه بی قید و شرط موفقیت برای شما تجویز می کند. این کتاب از جنبه های مختلف از نظر من یک کتاب متمایز است که هر بنیان گذار و مدیر کسب و کاری باید آن را بخواند.
اول اینکه نویسنده کتاب خودش یک بیزینس من تمام عیار است. از تجربه راه اندازی لودکلود تا فروش آن در قالب آپسویر با رقم خیره کننده و بعد از آن فعالیت به عنوان مدیر عامل و بنیانگذار در کسب و کارهای معتبر دیگر و در آخر موسس و یکی از مدیران شرکت سرمایه گذاری خطر پذیر اندریسن-هاروویتز. او یک بنیان گذار و مدیر سرد و گرم چشیده است. به قول خودش اغلب کتاب های مدیریتی را مدیران دوران صلح و موفقیت می نویسند البته اگر آن را یک مدرس یا مشاور که تا به حال یک نانوایی هم اداره نکرده است ننوشته باشد) ولی او خود را نه تنها مدیر روزهای صلح، بلکه مدیر روزهای جنگ می داند که حالا فرصت این را پیدا کرده که سختی هایی که چشیده را با دیگران در میان بگذارد و خیال شما را از یک چیز راحت کند: “بله سخت است، هیچ راه ساده هم وجود ندارد!” بن درواقع در این کتاب به نوعی به بیان تجربیات کار و زندگی خود می پردازد نه ارائه دستورالعمل های مدیریتی حاصل پژوهش ها و تحقیقات علمی.
دوم و مهم ترین وجه تمایز این کتاب این است که نوعی خرق عادت است و با رویکرد به چالش کشیدن تئوری ها، بایدها و نبایدها و پندهای حکیمانه و انگیزشی مدیریت کلاسیک نوشته شده است. بِن در همان ابتدای مقدمه کتاب بر این نکته تاکید می کند که بخش های چالش برانگیز و سخت و حتی شکست های راه اندازی و مدیریت کسب و کار را هدف قرارداده و از این طریق کتاب خود را از کتاب های متداول مدیریتی یا خودیاری متمایز می کند.
یکی از قسمت های مورد علاقه من بخش مربوط به چالش کشیدن تکنیک “ساندویچ کثافت” است. تکنیک ساندویچ کثافت بخشی از کتاب مشهور “مدیر یک دقیقه ای” که در آن روشی برای ارائه بازخورد به کارکنان ارائه می شود. روشی که سال ها بود خوانده بودم و بارها سعی کردم در روابط کاری ام از آن استفاده کنم، ولی در اکثر موارد یک جای کار می لنگید. جالب اینجاست مدیرانی که سعی در استفاده از این روش داشته اند به خوبی می توانند با چالش هایی که بِن مطرح می کند و این روش را زیر سوال می برد همذات پنداری کنند و از کلیدهای ارائه شده توسط او برای بازخورد به کارکنان استفاده کنند.
سوم اینکه کتاب روالی رمان گونه دارد و کمتر وارد ارائه دستورالعمل و دادن راه حل شده است. علی رغم توصیه هایی که در طول این کتاب می شنوید، احتمالا در پایان هر قسمت هم عباراتی شبیه این خواهد خواند که “البته هیچ چیز قطعی نیست”، “البته راه حلی برای آن وجود ندارد و بستگی به فلان چیز دارد”، یا حتی گاهی آب پاکی را روی دستان شما می ریزد و می گوید “بله این چالش سخت است، راه حلی هم ندارد، همین است که هست و به عنوان یک بنیان گذار و مدیر عامل باید این مخمصه ها را هم بپذیرید.” کتاب در یک سوم ابتدایی خود (به خصوص در صفحات ابتدایی) با ساختار رمان گونه خود به خوبی خواننده را جذب می کند و هرچند در یک سوم میانی از جذابیت آن کم می شود و کمی وارد فاز ارائه راهکار می شود، ولی یک سوم پایانی آن دوباره خواننده را به فضای مورد نظر بِن بر می گرداند و پایانی با حس خوب را رقم می زند.