مدتی که در اکولوژ افریقایی کاچیرا مشغول کار داوطلبانه بودیم، یه شب هلن سر راهش به چادر یه کبری دیده بود. کبری یکی دو روز بعد شد همسایه ما لب دریاچه موقعی که داشتیم روی هاید (کلبه مخصوص جانور و پرنده نگری) کار میکردیم. به ایدی (صاحب اکولوژ) که براش همچین چیزی (مثل خیلی چیزهای دیگه!) عادی و طبیعی بود گفتیم خب اگر اینجا یکی رو مار بزنه چی میشه؟
– مار در حالت عادی با کسی کاری نداره، تا برای قلمروش احساس خطر نکنه،
– خب حالا به احتمال یک در هزار زد چی؟
– سعی می کنیم برسونیمش بیمارستان
– اگر شب بود، ماشین نبود و نشد چی؟
خیلی خونسرد جواب داد: خب در اون صورت احتمال داره بمیره!
و وقتی قیافه متعجب ما رو دید گفت: «به هر حال مار ریسک زندگی در اینجاست، هرکسی با سبک و جای زندگی که انتخاب میکنه یه سری ریسکها رو میپذیره، همونطور که کسی که توی شهر زندگی میکنه ریسک کشته شدن توی تصادف با ماشین رو میپذیره»!